محیامحیا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره

محیا بانو

محیا موهاشو کوتاه کرده

شیرین کاری های محیا خانم

هر روز که میگذره محیای عزیز من از روز قبل با نمک تر شیرین تر وجذاب تر میشه کارهای فوق العاده قشنگی   انجام میده تا به این تاریخ محیا بیش از 200 کلمه حرف را یاد گرفته وتکرار میکنه عدد ها را تا شماره 10 تکرار میکنه  جمله بندی کلمات هم بلد هست سه تا کلمه را میتونه به صورت جمله سازی تلفظ کنه    برخی از کلمات وجمله ها  ( (ننوم -یعنی ممنون *پاشو -دیر شد -زود باش -غذا اده -چچ یعنی کیک -شیب یعنی سیب -بابه جون بادمجون -موز - هلو -زندایی -دست درد نتون  یعنی دستت درد نکنه -ننون یعنی نکنون  ننیسوس یعنی مینی بوس --اتوسوس-یعنی اتوبوس-مداد -خخطی -اسس یعنی اس م اس -تلزون تلویز یون  ب...
7 آبان 1393

تبریک تولد از طرف مامان وبابا به آقا مسعود

  5 مهر ماه تولد مسعود عزیزم        کدامین هدیه را به قلب مهربانت تقدیم کنیم که:                                                           خود گنجینه های زیبایی های عالمی؟   ای شیرینی لطیف ترین سرود طبیعت                                               چگونه خدا را برای چنین بخشش رنگینی شکر گ...
7 آبان 1393

تولد داداش مسعود

تو خانواده 4 نفره ما یک اتفاق جالب وزیبایی هست اون هم اینه که  چهار فصل سال تو  خونه ما یک جشن کوچولوی تولد بر پا میشه .فصل بهار مامان -فصل تابستان بابا -فصل پاییز داداش وفصل زمستان محیا خانم  5 مهر ماه تولد داداش مسعود بود یه شام مختصر پختم کیک هم خودم خونه درست کردم بعد رفتیم خونه  بابا بزرگ وعزیز دایی ها وزندایی ها هم بودن دور هم یک تولد کوچولو وزیبا برای داداش مسعود گرفتیم            تصویری از رضا کوچولو      ...
7 آبان 1393

مهمانی دایی وزندایی سمیرا

دایی عبدالمطلب و زن دایی سمیرا مهمانهای ویژه وافتخاری ما بودن این مهمانی پا گشای عروس وداماد  بود من به علت مشغله زیاد که داشتم نتونستم خیلی خوب پذیرایی کنم ولی شب خیلی بود در کل  مهمان ها راضی بودن            ...
7 آبان 1393

پایان سفر

ماشب چهارشنبه ساعت 11 شب مشهد رو به سمت سمنان ترک کردیم .البته عصر روز چهارشنبه ساعت 5 رفتیم حرم زیارت کردیم دعای وداع خوندیم بعد نماز به سمت کمپ برگشتیم  از امام رضا خواستم که حداقل سالی یه بار هم که شده ما رو طلب کنه بریم پا بوسش برای همه کسانی  که التماس دعا گفته بودن هم دعاکردیم ونائب الزیاره بودیم این سفر ،سفر فوق العاده خوبی بود خیلی  خوش گذشت مخصوصن زمانی که من خودم 
8 مهر 1393

خاطرات مشهد --(فصل دوم )

ما تقریبا به مدت 5 شب در مشهد بودیم یک روز کامل رفتیم بازار وگردش در شهر بازی وجاهای دیدنی  بقیه روز ها هم میرفتیم حرم ،بیشتر اوقات صبح زودوعصر هم حدود ساعت 5 حرم می رفتیم بعد از نماز  بر میگشتیم .         ...
7 مهر 1393

واما اقامت در مشهد (کمپ غدیر)

شب که رسیدیم خیلی خسته بودیم آدرس کمپ غدیر رو گرفتیم و رفتیم کمپ چادر زدیم وخوابیدیم  از بس خسته بودیم شام هم نخوردیم .صبح بعد از خوردن صبحانه  ، بابا وداداش مسعود رفتن حموم  بعد من وتو با خاله رفتیم حموم غسل زیارت کردیم بعد آماده رفتن به حرم شدیم روز میلاد امام رضا بود  مشهد خیلی شلوغ بود .تو وداداش مسعود همراه بابا رفتین حرم ،منو خاله هم باهم رفتیم تو به خاطر شلوغ  بودن حرم ترسیده بودی وگریه می کردی داداش مسعود هم گم شده بود خلاصه اون روز بابا خیلی خسته  شد.                    محیا در این سفر خیلی به سرسره علاقه...
7 مهر 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به محیا بانو می باشد