روز جمعه در شهمیرزاد
غروب پنج شنبه خانوادگی با موتور بابا رفتیم بیرون داداش مسعود اصرار کرد بریم
پارک ولی نتونستیم بریم پارک در عوض من قول دادم که فردا یعنی ((جمعه))با هم بریم
شهمیرزاد مسعود هم قبول کرد من صبح زود از خواب بیدار شدم قورمه سبزی درست کردم وسایل پیک نیک
رو آماده کردم بعد از خوردن صبحانه آماده شدیم که به سمت شهمیرزاد حرکت کنیم که یک دفعه
بابای دینا با بابا کار داشت زنگ زد ،بعد از اتمام صحبتشون بابا گفت ما میریم بیرون شما هم میاین اونها
هم قبول کردن واومدن خیلی خوش گذشت
بازی در پارک مهدیشهر
در مجموع روز بسیار خوبی بود
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی